قاسم لاجوردی از بنیانگذاران گروه صنعتی بهشهر در روز ۲۹ دیماه (۱۹ ژانویه) ۱۳۸۹ بعد از سه دهه زندگی در غربت در بیمارستانی در شهر توسکن ایالت آریزونای آمریکا دار فانی را وداع گفت.
او فرزند حاج سید محمود لاجوردی و از اعضای اصلی خاندان لاجوردی بود که در کنار دو برادر دیگر (احمد و حبیب) و عموی خود (اکبر لاجوردیان)یکی از بزرگترین واحدهای صنعتی بخش خصوصی را در دوره پهلوی تاسیس و گسترش دادند.
او در تهران متولد شد؛ تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در ایران گذراند؛ دیپلم بازرگانی را از مدرسه تجارت گرفت و در سال ۱۳۲۱ دانشسرای عالی را به پایان رسانید. امتیاز زندگی در خانوادهای تجارتپیشه آن بود که وی حین تحصیل بهتدریج با تجارت نیز آشنا شد و در اولین شرکت خانوادگی بازرگانی آرین صاحب سهم شد. در سال ۱۳۲۴ شمسی برای ادامه تحصیل در رشته اقتصاد به آمریکا رفت و باز هنگام تحصیل تجارت کرد و نمایندگی شرکت آرین را در نیویورک افتتاح کرد. بعد از بازگشت از آمریکا در گروه صنایع بهشهر مسوولیت امور مالی را بر عهده گرفت و در تاسیس طرحهای مکمل اقتصادی مانند بانک بینالمللی ایران و ژاپن نقش کلیدی داشت.
قاسم لاجوردی کارآفرینی بود که به سبب تحصیلات دانشگاهی، شم اقتصادی، عضویت در خانوادهای تجارتپیشه و دنیادیدگی از تجارت و صنعت جهان و ایران آگاهی کافی داشت؛ کاستیهای نظام اقتصادی ایران را بخوبی میدانست. (۱) با این وجود شم و فعالیت اقتصادی در بخش خصوصی تنها یک بعد زندگی او را تشکیل میداد و دو بعد دیگر، یعنی شم تشکیلاتی و سیاسی بود که از او چهرهای منحصر بهفرد ساخت. هدف ما در این نوشته تحلیل چنین شخصیتی است که در بین کارآفرینان ایرانی کمتر دیده میشود. او از رهبران اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران بود و قبل از ادغام اتاق بازرگانی با اتاق صنایع و معادن در سال ۱۳۴۸ – که خود نیاز به بحث مفصلی دارد – از چهرههای شاخص اتاق صنایع و معادن بود و نقش مهمی در این ادغام و سرنوشت سالهای بعد از آن بازی کرد.
او بر خلاف دیگران که خود را از حوزه سیاست دور میکردند یا اینکه از فعالیت تشکیلاتی در گروههای همسودی مانند اتاق بازرگانی و صنایع و معادن یا سندیکاهای کارفرمایی سر باز میزدند و سر به زیر، رفتار اقتصادی خود را ادامه میدادند و به این مساله همواره میبالیدند، در هر سه حوزه فعالیت میکرد. امری که کمتر سابقه داشته است. قبلا در بین تجار چهرههایی دارای چنین شخصیت چند وجهی مانند امین الضرب و عبدالحسین نیکپور وجود داشتند. اما قاسم لاجوردی حداقل نسبت به عبدالحسین نیکپور در فعالیت اقتصادی موفقتر بود و نسبت به امین الضرب در فعالیت سیاسی فعالتر. اگرچه نفوذ قاسم مانند هیچکدام نبود و این بیشتر ناشی از اقتدار دولت و دوره افول قدرت اتاق در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ شمسی بود. برخلاف قاسم لاجوردی، نیکپور و امین الضرب در دورهای فعالیت میکردند که هم دولت در روزهای اوج اقتدارگراییاش نبود و هم اتاق تجارت و بازرگانی در بهترین روزهای زندگیاش بود. ورود قاسم لاجوردی به صحنه تشکیلاتی اتاق صنایع و معادن در سال ۱۳۴۲ و بعد با ادغام دو اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران همزمان بود و به دلیل برتری صنعتگران در اتاق قاسم و دیگر صنعتگران همواره دست بالا را نسبت به تجار در اتاق داشتند. اما همین ادغام که به تضعیف جایگاه تجار در اتاق انجامید قدرت اتاق را در سپهر سیاسی نیز کاهش داد. به علاوه، افزایش اقتدارگری دولت در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ شمسی آنقدرها بود که کسی مانند قاسم لاجوردی نتواند مانند نیکپور در دهه ۱۳۲۰ در تصمیمات اقتصادی و حتی سیاسی کشور نفوذ کند.
این درست است که قاسم لاجوردی بیش از سایر اعضای خانواده با نهادهای حکومتی ارتباط داشت، اما اینکه او تنها منافع گروه صنعتی بهشهر را در اتاق و مجلس حفاظت میکرد، مورد تردید است. قاسم نهتنها با پدر، برادران و عمویش از این جهت متفاوت بود، بلکه با اکثر کارآفرینان دوره پهلوی نیز تفاوت داشت. او از جمله افرادی بود که با ورورد به سپهر سیاسی و تشکیلاتی قصد تاثیرگذاری مستقیم و بهبود کسب و کار را داشت. اگرچه این امر هزینههایی در بر داشت و به سبب همین هزینهها هم بود که بسیاری از کارآفرینان و حتی اعضای خانواده وی نیز این مساله را بر نمیتافتند.(۲) از نظر پدرش، سیدمحمود لاجوردی، او فردی بود که میل به ترقی و برتری داشت. در انتخابات کاشان با حمایت حزب ملیون دکتر اقبال (حزب اکثریت، ۱۳۳۹ ـ ۱۳۳۶) رقیب دکتر اللهیار صالح، همکلاسی پدرش، بود اما شکست خورد. این ناکامی سبب یأس او نشد و فعالیت و ارتباطات سیاسی خود را افزایش داد. در سال ۱۳۴۲ همراه عمویش اکبر لاجوردیان و چند سرمایهدار دیگر از موسسین اتحادیه صنایع ایران بود و در چندین دوره انتخابات اتاق بازرگانی و صنایع معادن با حمایت حزب ملیون انتخاب شد و به عضویت حزب ایران نوین (وابسته به هویدا) درآمد (۳) و پس از آن نیز از رهبران حزب رستاخیز شد.(۴)
بعدها قاسم لاجوردی در شهریور سال ۱۳۵۴ همراه چهار سرمایهدار جهانگیر نیکپور، علی رضایی، کاظم کورس و محمدعلی مهدوی به نمایندگی مجلس سنا از تهران انتخاب شدند.
علاقه قاسم لاجوردی به حضور در پهنه سیاست ایران شاید از آنجایی ناشی میشود که او بهخوبی مشاهده میکرد که نفوذ و قدرت برای حل ناکارایی این نظام اداری مرتبط با واحدهای اقتصادی، تنها با ارتباط هرچه نزدیکتر با حکومت شاه بهدست میآید. همانطور که خودش ذکر میکند در انتخابات متعدد اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران نفوذ مقامات ساواک را میدید که چطور افرادی به اتاق راه مییابند که از همین ارتباط با مرکز قدرت بهره برده بودند. (۵) اتاق رفتهرفته با افزایش قدرت شاه استقلالش کمتر میشد چون نمیتوانست در برخی سیاستهای اقتصادی مانند اجباری کردن فروش سهام به کارگران و تقسیم سود در میان کارگران مقاومت کند. این برنامههایی بود که نهتنها بدون مشورت با مقامات مرتبط اقتصادی اخذ شده بود بلکه از اتاق هیچ نظری گرفته نشده بود. (۶) با این وجود او از جمله اندک صاحبان صنایع مدرنی بود که قصد داشت به وسیله نهاد صنفی خود و با ایجاد شبکه روابط و اعتمادسازی، وارد چانهزنی و تأثیرگذاری بر سیاستگذاران شود و به علت ضرورت نوع فعالیت صنعتی، چه به عنوان یک گروه ذینفع اجتماعی و چه به صورت یک گروه فشار قوی، رابطه نزدیکتری با تصمیمگیران اقتصادی برقرار کند. در مقابل دولت در برخی اوقات برای حل مشکلات خود به همکاری آنان نیاز داشت. این مساله در روزهای نزدیک به انقلاب رخ داد که شاه و دولت از اتاق میخواستند تا از ارتباطاتش با علما و روحانیان از طریق تجار و بازاریان برای آرام کردن فضای ملتهب سیاسی استفاده کند. درخواستی که دیگر دیر شده بود. چرا که نه در اتاق بعد از ادغام، ارتباطات چندی با بازاریان و تجار بزرگ باقی مانده بود و نه اوضاع سیاسی برگشتپذیر بود.
در پهنه اقتصاد سیاسی ایران در دوره پهلوی صاحبان صنایع بزرگ به عنوان یک گروه اجتماعی مطرح بودند و تا حدی میتوانستند از طریق مراودات و شبکههای اجتماعی و صنفی بر تصمیمات اقتصادی دولت تأثیر گذارند. به عبارت دیگر، رابطه سرمایهداران بزرگ با دولت (در حوزه سیاست) حول محور سیاستهای اقتصادی تنظیم میشد. اگرچه صاحبان صنایع بزرگی که روابط خوبی با دولت داشتهاند، زیاد نبود. چون آنها در اواخر دهه ۱۳۴۰ و به ویژه در دهه ۱۳۵۰ احساس میکردند در برخی تصمیمات، مانند صدور مستمر مجوزهای تولیدی و سیاستهای کارگری، چون تعیین حقوق کارگران اختیاری ندارند، و به تبع آن نمیتوانستند بر کارایی کارگران در تولید اثر بگذارند. برخی صاحبان صنعت گاهی به ناچار از چندین جای مختلف اجازه میگرفتند، تا کالایی را تولید کرده و بفروشند. به عبارت دیگر، بزرگترین وظیفه یک صاحب صنعت حتی در سالهای اوج حمایت دولت، گرفتن مجوز بود. مسلماً این مساله بر بهرهوری، کارایی و بازاریابی اثر سوء داشت، مگر اینکه با مدیریت مطلوب جبران میشد. بیشتر وقت مدیران بلندمرتبه کارخانهها صرف حل و فصل امور در وزارتخانه میشد. موارد زیادی حاکی از آن است که صنایع بزرگ بیشتر با دولت درگیر بودهاند و این به معنای تسلط آنها بر دولت نبود. اگرچه قاسم لاجوردی در اتاق و حوزه سیاست فعال بود و دوستان زیادی در بین مقامات سیاسی داشت، اما پای اعضای خانواده سلطنتی و مقامات اقتصادی و سیاسی را به گروه صنعتی بهشهر باز نکرد و نظر خوشی هم به شراکت با این گروه نزدیک به شاه نداشت.۳ با این وجود، حضور او در سپهر سیاسی برای پیشبرد امور اقتصادی و صنعتی بخش خصوصی بود. وی بیش از دیگر کارآفرینان و سرمایهگذاران ایرانی در پی آن بود تا از راههای مختلف، بر سیاستگذاریهای اقتصادی تأثیر بگذارد. اگر او و صاحبان صنایع و بخش خصوصی درگیر در سپهر سیاسی میتوانستند در سیاست و تصمیمات اقتصادی شاه کاملا تأثیر بگذارند، احتمالاً از نظر تنظیم رابطه بخش خصوصی مدرن با شاه روند متفاوتی در دوره پهلوی طی میشد، که میتوانست بر سرنوشت نظام شاه نیز تأثیر گذارد. تعداد این افراد آنقدر اندک بود که قادر نبودند موفق باشند. آنگاه که شاه، بدون توجه به نظریات کارشناسان اقتصادی با تصمیمات سریع، سامان اقتصادی دهه طلایی ۱۳۴۰ را با رشد درآمدهای نفتی بر هم زد، نتوانستند جلوی تصمیماتش را بگیرند. آنگاه که موج انقلاب شدت گرفت نیز نتوانستند به کمک شاه و مقابله با انقلاب بیایند.۶ پیامد وقوع انقلاب تصویب قانون حفاظت از صنایع و مصادره اموال و داراییهای صاحبان صنایع مدرن بود. بنابر این، آنها در این میان متضرر اصلی بودند.
تجربه ایران نشان میدهد که اگرچه دولت به طور نسبی حامی صنعتگران بود اما همچنان در برابر نفوذ آنان برای تشکیل یک اتاق مستقل و تصمیمات اقتصادی واکنش نشان میداد؛ بنابراین دو حوزه سیاسی (اقتداری) و اقتصادی (مادی) کاملا از هم جدا ماند و صاحبان صنایع تا به آخر بهجز یکی دو بار نهتنها به حوزه سیاست قدم نگذاشتند، بلکه آن موقع که حامی اصلیشان در خطر قرار داشت، هیچ اقدامی در حمایت از او نیز نکردند. بنابراین، برخلاف همتایانشان در غرب به طبقهای بدل نشدند که محور توسعه نظام سرمایهداری باشند، زیرا هیچگاه نتوانستند به قدرت سیاسی (اقتداری) دسترسی یابند و هر کوششی در این راستا نیز با مخالفت شدید شاه مواجه شد و اگر فعالیتی هم بود، زیر سایه شاه انجام میگرفت. درحالیکه تمایل آنها به حضور در صحنه سیاسی، برای حفظ منافع خود امری طبیعی بود. اگرچه قاسم لاجوردی مانند نیکپور و امین الضرب تمایل سیاسی قوی داشت اما نتوانست موجب افزایش تمایل سیاسی دیگر سرمایهداران ایرانی شود.
بعنوان یکی ازمدیران گروه بهشهرپیشرفتهاوتوسعه کمی وکیفی بخش فنی وتولیدی کارخاته تحت مدیریت خودرامدیون ساختارومنابع انسانی بجامانده ازدوران لاجوردیها درسازمان شرکت میدانم وازاین بابت به آنهادرودمیفرستم.