من از مجمع الجزایر ایران میآیم ، کشوری بزرگ که تشکیل شده است از مردمانی دوست داشتنی و مختلف المنافع !
کشوری که برخی استانهایش فاصله چند ساعتی از مرکز دارند بر سر بحران آب به جان هم افتادند ولی در جایی دیگر هموطنانشان در حالیکه اخبار شورشهای بی آبی را از شبکه های مجازی با ولع تمام دنبال می کنند با شیلنگ آب ، ماشین هایشان را می شویند!
در حالیکه تمام کارشناسان جهانی کاشت چمن را برای مناطق کم آب اشتباه می دانند شهرداری ها نه تنها چمن می کارند و هر روز آب میدهند بلکه حتی پیادهروها و سنگ فرش های پارک ها را هم هر روز با آب میشویند .
من از ایران صحبت میکنم ، مجمع الجزایری که در صنعتش استخدام کارگر از کشورهای دیگر جرم محسوب می شود ولی در تمام شهرداری ها کارگران مهاجر با اندکی حقوق مشغول به کارند. ( هرچند که من به کار ندادن به پناهجویان کشورهای دیگر سخت مخالفم )
مردم این مجمع الجزایر مختلف المنافع ، پذیرفته اند که بودجه دارویی کشور برای بیماران خاص که در حال مبارزه برای زنده ماندن اند کم است چون هزاران میلیارد تومان باید صرف امور دینی و ارزشی برای ساختن آن دنیایشان شود. (۳۷۰۰ میلیارد تومان بودجه مراکز دینی ) . به راستی ایران ، کشور تناقض هاست .