سلام به همه دوستان شوفاژکاری عزیز
نمی دونم چرا این روزها هر چی به ذهنم فشار مییارم دیگه هیچ خاطره ای از اونجا یادم نمیاد !!!!
به همین خاطر برای حسن ختام این بخش از وبلاگ از حافظ کمک گرفتم :
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند
من ار چه در نظر یار خاکسار شدم رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
چو پرده دار به شمشیر می زند همه را کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است چو برصحیفه هستی رقم نخواهد ماند
سرود مجلس جمشید گفته اند این بود که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند
غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
توانگرا دل درویش خود به دست آور که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
بدین رواق زبرجد نوشته اند به زر که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند
در خاتمه آرزویی که در اولین نوشته خاطرات شوفاژکار آوردم رو مجددا می نویسم ؛ انشاا… یه روزی فرزندان ما صد سالگی این شرکت رو جشن می گیرند و با افتخار از اینکه سالهای از این صد سال پدرانشان برای این پیر خستگی ناپذیر کار کرده اند به خود می بالند.